28 Folgen

در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد.
لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد،
کم
ولی‌عالی
و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر
بی شال و دستکش بود .

Babak Dlivand Babak Dalivand

    • Kunst

در ساعت ۰۵:۰۱ عصر یک روز زمستانی قصه ای شروع شد.
لذتش مزه ی مربای انجیر مامان میداد،
کم
ولی‌عالی
و رنجش به برندگی سوز زمستانی ساعت ۰۵:۰۱ عصر
بی شال و دستکش بود .

    بابک دلیوند - می ترسم

    بابک دلیوند - می ترسم

    میترسم که باز تو پیدات شه دل ساده باز محو چشمات شه

    بازم ساده بازی بگیری منو دل کور من خام حرفات شه

    ﻣﻴﺘﺮﺳﻢ دﻟﺖ ﭼﻬﺎر ﻓﺼﻠو

    واﺳﻢ زﻣﺴﺘﻮن ﻛﻨﻪ!

    دﻟﻢ رو ﺑﺪزده ﺑﺨﻮاد ﺧﻮن ﻛﻨه

    ﺑﺎزم ﺣﺎﻟﻤﻮ ﺣﺎل ﻣﺠﻨﻮن ﻛﻨﻪ!

    ﻳﻪ آﺑﺎدی ﺷﻬﺮو وﻳﺮون ﻛﻨه

    ﻳﻪ ﺗﺼﻮﻳﺮی ﺷﻪ ﺗﻮی ﻗﻠﺒﻢ ﻳﻬﻮ.

    ﺗﻪ ﻗﻠﺒﻤﻮ ﺗﺎ اﺑﺪ ﺧﻮن ﻛﻨﻪ!



    https://www.youtube.com/watch?v=DQdRmofGPKQ

    • 1 Min.
    وای اگر - بابک دلیوند

    وای اگر - بابک دلیوند

    وای اگر آنچه شنیدم راست باشد چه کنم

    آنکه رفته واقعا میخواست باشد چه کنم

    وای اگر بازنگردد فرصت دیدارش

    هی نگویید به من او تنهاست باشد چه کنم

    وای اگر عشق مرا وارونه تعبیر کند

    در جوانی غم او سخت مرا پیر کند





    مرز ویرانی‌ و دیوانگی ام نزدیک است

    وای اگر دیر کند دیر کند دیر کند

    ای رفیقان چه نشستید به پریشانی من

    نوشتان باد غم تنهایی و ویرانی من

    دل اگر خوش خبری پیش کسی جار نزن

    باید این را بنویسند به پیشانی من







    وای اگر جای دگر دلبری آغاز کند

    به رقیبان نکند روی خوش ابراز کند

    وای اگر خاطره ها را ببرد از یادش

    برود ناز کند ناز کند ناز کند



    Oh, what should I do if what I heard is true?

    What should I do if the one who has gone truly wanted to stay?

    Oh, if they never return, the opportunity to see her again

    Don't tell me She is alone, what should I do?

    Oh,Oh, if she misinterprets my love

    In youth, her  sorrow will age me greatly





    The border of destruction and madness is near me

    Oh, If she comes late, comes late, comes late

    Oh, friends, why did you sit in my misery?

    May the winds carry the sorrows of my loneliness and ruin

    If you have good news for someone, don't spread it around

    They must write it on my forehead





    Oh, if she starts a crush somewhere else

    If she shows a pleasant face to my rivals

    Oh, if she takes memories away from her mind

    She will go, feigning coquetry, coquetry, coquetry

    • 3 Min.
    بوسه بر آتش

    بوسه بر آتش

    مثل بوسیدن آتش، "خواستن" مادر رنج هاست. خواستن، پریشانی دل است و بیتابی، مثل حال کودکی فقیر پشت پنجره اسباب بازی فروشی که می بیند مادر دخترک موطلایی دارد همان عروسکی را برایش می خرد که قرار بود او اگر همه فالهایش را خریدند بخرد. خواستن، رقص شبانه باد است در گندمزاری دچار حریق، زیبا و مرگبار. خواستن، اولین شکوفه های گیلاس است بر درختی تک افتاده بر تپه ای دور، در انتهای زمین. تداوم بودن، ادامه زندگی. خواستن، بیتابی بی وقفه است، دلتنگی در تمام ثانیه ها، آزردگی لبی است بی غزل مانده، دردی است مسلط بر تمام دقایق. معجون درد و شور. اکسیر توامان زندگی و مرگ. 

    خواستن و خواسته شدن، خواستن و خواسته نشدن، خواستن و گفتن، خواستن و دم نزدن. بعد از خواستن هر ادامه ای به جمله بدهید، درد منتشر می شود. 

    غمت نباشد. نهایتش این است که به دلت یاد می دهی از آتش نترسد، به فراق فکر نکند، و تازیانه های وداع را پشت بوسه ها و نوازشها نبیند. آتش را می بوسی، گُر می گیری، خاکستر می شوی. باد، غمگین و ساکت خاکسترت را می برد می نشاند روی لباس یار. دست آخر، به او می رسی. برای همیشه.... 

    #حمیدسلیمی

    #بابک_دلیوند

    #babakdalivand



    لینک یوتیوب

    • 3 Min.
    از یاد نبردمت - بابک دلیوند

    از یاد نبردمت - بابک دلیوند

    از یاد نبر که از یاد نبردمت، از یاد نبر که باران شدم تو را و باریدم، از یاد نبر که شهر را به عطر تو عادت دادم بس که شال در خانه ام جامانده ات را در هوا رقصاندم به نیت شفای تهران غمگین. از یاد نبر که پشت به همه جهان ایستادم و رو به تو، و هر که هر تیغی داشت فرو کرد به صحرای پهناور اطراف فقراتم، و من باز نگاهت کردم و خندیدم، خورشید شخصی من. از یاد نبر که وقت سنگسار ایستادی و نگاهم کردی و خون از پیشانیم آمد تا روی چشمم و تو را سرخ دیدم، سرخ پوش زیبای لعنتی. از یاد نبر که در تمام اردیبهشت ها کمت آوردم و دنیا پاییز بود و تگرگ گلدانم را بوسید. از یاد نبر که بر تازیانه های دوری و بوسه های نوازش یکسان خندیدم، وقتی جهانم از صدای تو عاری شد. از یاد نبر از یاد نبردمت. هر بار کسی لبانت را نوشید، به یاد بیاور ترک لبانم را، وقتی در عطشی جان دادم که خالقش بودی. از یاد نبر که از یاد نبردمت. 

    حالا پرده در باد می رقصد، پنجره باز است، و هیچکس نمیداند مردی که چند ثانیه قبل پایین پرید چقدر برای تو دلتنگ بود..



    خوانش: بابک دلیوند

    نویسنده: حمید سلیمی

    موزیک: حسین جوانمرد

    • 3 Min.
    انقراض در تنهایی- بابک دلی

    انقراض در تنهایی- بابک دلی

    بی که دستهایت بیتاب نوازش کردن کسی می شوند، یک نفس قبل از دل باختن و دیوانه وار رقصیدن، در انزوای غار تاریکت با خودت مرور می کنی و می بینی درهمه عمر خالق رنج بوده ای برای هر کسی که دوستت داشته، ناتوان از ساختن امنیتی دلخواه و لبخندی ساده. دستهایت، دستهای جلادهای دربارند، گناهکار و ناپاک. 

    پنهان می شوی در خودت، و به فریب هر لبخند شیرین چشم می بندی، و صبر می کنی تا بهار بگذرد، لباسهای رنگی تمام شوند، گیسوانی که در هوا می رقصند تمام شوند، شوق بوسه ای در تونل کندوان تمام شود، عطش آغوشی در حیاط کلیسای وانک تمام شود، فکر نوازشی بی تابانه در شلوغ ترین میدان شهر تمام شود، دلتنگی برای رقص انگشتها روی نی لبک مهره های کمر تمام شود، دیوانگی برای صدایی نرم و امن تمام شود، عطش و شوق شنیدن یک میم مالکیت آخر اسمت تمام شود، جنون رسیدن به خلوتی خوشبو تمام شود، و باز خورشید سوار یک اسب بزرگ آهنی شود و برای همیشه برود. 

    بایستی و ساکت نگاه کنی. نگاه کنی و بهار برود، زمستان برگردد، و دوباره روی شانه هایت برف بنشیند. پناه می بری به انقراض در تنهایی، بی هیچ مجالی برای شکفتن.... 

    #حمیدسلیمی

    #بابک_دلیوند



    ویدیو در یوتیوب

    • 3 Min.
    دکلمه اسم تو - بابک دلیوند

    دکلمه اسم تو - بابک دلیوند

    گفت تنها یا دلتنگ؟ گفتم چه فرقی داره؟ کاغذ گذاشت جلوم، گفت فرق داره، بنویس. نوشتم دلتنگ. گفت حالا بنویس وقتی دلتنگی، دلتنگ چی میشی. نوشتم دلتنگ آدمی که کنار تو بودم، اون آدم زنده که باکی نداشت به خیابان بره و به اولین عابر بگه من امروز بوسیده‌شدم. گفت مگه بوسیدمت؟ گفتم حالا که گذشته رو فراموش کردیم بذار هرجور دلم میخواد به یاد بیارمش. خندید. گفت ولی نبوسیدمت. گفتم هنوز هر چیزی رو دوبار میگی که یادم نره. گفت ولی یادت میره. گفتم کاش تو رو یادم بره. نخندید.



    گفت تنها چی؟ وقتی فکر می‌کنی تنهایی، تنهاییت چه شکلیه؟ بنویس. نوشتم یه‌بار سر خاک بابا دنبال یکی می‌گشتم گل‌هام رو نگه داره برم آب بیارم، هیشکی نبود. بعد فکر کردم اگه تو بودی، گل‌ها رو میسپردم بهت. گفت هنوز تنها میری پیش بابات؟ گفتم آره، می‌بینی؟ تو هم گفتی تنها. گفت تو خودت می‌خوای تنها باشی؟ گفتم تنها بهتره از زخمی، تنها بهتره از ظالم. کاغذ رو برداشت. گفت چقدر بدی با خودت. گفتم من بدم، و این هیولا چیزیه که تو ازم ساختی. 



    داشت می‌رفت، خم شد من رو بوسید. گفت بیدار که بشی، این حرفا یادت نمیاد. گفتم بیدار که بشی، من رو یادت نمیاد. گفت یه حرف مهربون بزن که راحت برم. گفتم شب‌های کوه به ماه که نگاه می‌کنم یادم میاد تو قشنگ‌تری. گفت ماه من رو یادت میاره؟ گفتم هرچی دستم بهش نرسه تو رو یادم میاره. بغلم کرد. برف شروع شد.



    بیدار شدم و از پنجره به ماه نگاه کردم. برف اومده‌بود، و ردپایی توی حیاط خونه بود که معلوم نبود یک‌نفر اومده یا رفته. اما رفته. کسی اینجا نمیاد. تنها تویی که هر روز میری، و من هر روز از دست میدمت، و هر روز به عبوس توی آینه میگم عیبی نداره، همه‌ی بچه‌ها که برف‌بازی نمیرن، بمون توی خونه و مشق بنویس. 

    همین.

    #حمیدسلیمی 



    @hamid_salimi5

    "آیا کسی هست یاد تو بیفتد و نامت را در خواب‌ها بنویسد؟ یا مثل من گمنام مغمومی؟"

    به زن، که از ماه زیباتر است، حتی اگر ترکت کند.

    • 4 Min.

Top‑Podcasts in Kunst

life is felicious
Feli-videozeugs
Tim Guldimann - Debatte zu Dritt
Tim Guldimann
Augen zu
ZEIT ONLINE
Fiete Gastro - Der auch kulinarische Podcast
Tim Mälzer / Sebastian E. Merget / RTL+
Was liest du gerade?
ZEIT ONLINE
Besser lesen mit dem FALTER
FALTER